مذهبی
سلام به وب من خوش آمدید.
سه شنبه 29 بهمن 1392برچسب:, :: 19:40 ::  نويسنده : سعید

 تشرف شيخ کاظم دماوندي

شيخ آقا بزرگ تهراني (ره ) فرمود: دوسـت مـا شـيـخ کـاظم , فرزند حاج ميرزا باباي دماوندي , بعد از مراجعت از سفرزيارت عتبات عاليات قضيه اي را نقل کرد.

در آن سـفـر هـمـراه حاج باباي بقال و بعض ديگر از کسبه محل ما بود.

من همه آنها رامي شناسم همگي (کسبه محل ) بي سواد بودند و به اين خاطر او را همراه خود برده بودند که به آنان مسائل را تعليم نمايد و ادعيه و زيارات را براي آنها بخواند وقرارشان اين بود که هر کدام از آنها در هر منزل , قدري او را سوار نمايند و خوراک اوهم با آنها باشد و به اين قرار هم پابند بودند.

شـيـخ کـاظـم : همچنين قرار بر اين بود که من اول شب بخوابم .

مقداري که از شب مي گذشت , کـمـي قـبـل از حرکتشان مرا بيدار مي کردند و من پيش از آنها راه مي افتادم وبه قدر يک فرسخ مي رفتم .

وقتي به من مي رسيدند هر کدام مقداري مرا سوارمي نمودند.

به همين ترتيب مي رفتيم تـا به شهر کرند رسيديم .

اما از آن منزل و منزل قبل و بعد از آن , سفارش مي نمودند که زياد جلو يا عـقـب نيفتم , چون در آن منازل کردها زوار را غارت مي کردند و از کشتن آنها باکي نداشتند, زيرا منحرف وعلي اللهي بودند.

وقتي به کرند رسيديم , شب را مانديم .

قدري که از شب گذشت , مرا بيدار کردند.

شب تاريکي بود.

قبل از حرکت قافله تنها براه افتادم .

ادامه مطلب



ادامه مطلب ...
چهار شنبه 16 بهمن 1392برچسب:, :: 8:28 ::  نويسنده : سعید

 قالَ علیٌّ (ع) :

خشم وغضب صاحبش را هلاک می کند و زشتی های او را آشکار می سازد.

 منبع : غرر الحکم٬ ج ١/فصل١ ٬حدیث ١٧٣٨.

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وآله لِعَلِيٍّ هَلْ تَدْرِي لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ قَالَ عَلِيٌّ لِمَ سُمِّيَتْ فَاطِمَةَ يَا رَسُولَ

 

اللَّهِ قَالَ لِأَنَّهَا فُطِمَتْ هِيَ وَ شِيعَتُهَا مِنَ النار؛

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

 

ای علی آیا می دانی دخترم فاطمه را چرا فاطمه نامیدم؟ فرمودند:برای چه؟رسول خدا فرمودند: بخاطر اینکه


او و شیعیان او از آتش نگاه داشته شده‏اند.

 

بحار الأنوار، ج43، باب 2 ، ص 10

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فِي حَقِّهَا فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي مَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي يَرْضَى اللَّهُ لِرِضَاهَا وَ

 

يَغْضَبُ لِغَضَبِهَا وَ هِيَ سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِين؛

 

‏رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:


فاطمه پاره تن من است هر كس او را آزار دهد مرا آزار داده براى خوشنودى فاطمه خدا خوشنود مى‏شود و بواسطه‏ خشم او خدا خشمگين مى‏شود و او بزرگ زنان جهانيان است.

 

 

‏إرشاد القلوب إلى الصواب، ج‏2، ص، 232                       

 

قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: إِنَّ فَاطِمَةَ بَضْعَةٌ مِنِّي، وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ، يَسُوؤُنِي مَا

 

سَاءَهَا، وَ يَسُرُّنِي مَا سَرَّهَا؛

 

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند:

فاطمه پاره تن من است او جان من است که در میان دو پهلوی من است مرا بد می‏آید آنچه او را بد می‏آید و


مرا مسرور می‏کند آنچه او را مسرور می‏کند.

 

اعتقادات الإمامية و تصحيح الاعتقاد، ج‏1

 

أَنَّ الصَّادِقَ علیه السلام سُئِلَ عَنْ مَعْنَى حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ فَقَالَ خَيْرُ الْعَمَلِ الْوَلَايَةُ وَ فِي خَبَرٍ آخَرَ خَيْرُ

 

الْعَمَلِ بِرُّ فَاطِمَةَ وَ وُلْدِهَا علیهم السلام‏؛

 

از حضرت صادق علیه السلام از معنی (حی علی خیر العمل) سئوال شد، فرمودند:

 

بهترین عمل ولایت است و در خبر دیگر چنین است که بهترین عمل نیکی به فاطمه و فرزندان فاطمه است.

سه شنبه 8 بهمن 1392برچسب:, :: 21:28 ::  نويسنده : سعید

 

بر گرفته از سایت سمت خدا
www.samtekhoda3.ir

جمعه 4 بهمن 1392برچسب:تشرفات, :: 21:28 ::  نويسنده : سعید

 

 عالم جلیل آخوند ملا زین العابدین سلماسى (ره ) فرمود: روزى در مـجلس درس فخر الشیعه , آیة اللّه علامه بحر العلوم (ره ) در نجف اشرف نشسته بودیم ,که عالم محقق جناب میرزا ابوالقاسم قمى – صاحب کتاب قوانین -براى زیارت علامه وارد شدند.

آن سـال , سـالى بود که میرزا از ایران براى زیارت ائمه عراق (ع ) و حج بیت اللّه الحرام آمده بودند.
کسانى که در مجلس درس حضور داشتند که بیشتر از صد نفر بودندمتفرق شدند.
فقط من با سهنفر از خواص اصحاب علامه , که در درجات عالى صلاح و ورع و اجتهاد بودند, ماندیم .
محقق قمى رو به سید کرد و گفت : شما به مقامات جسمانى (به خاطر سیادت ) وروحانى و قرب ظـاهـرى (مـجـاورت حـرم مـطـهـر امیرالمؤمنین (ع )) و باطنى رسیده اید.
پس از آن نعمتهاىنامتناهى , چیزى به ما تصدق فرمایید.
سـید بدون تامل فرمود: شب گذشته یا دو شب قبل [تردید از ناقل قضیه است ] براى خواندن نمازشـب بـه مسجد کوفه رفته بودم .
با این قصد, که صبح اول وقت به نجف اشرف برگردم , تا درسهاتعطیل نشود.
[سالهاى زیادى عادت علامه همین بود.
]وقـتـى از مـسـجـد بـیرون آمدم , در دلم براى رفتن به مسجدسهله شوقى افتاد, اما خود رااز آنمـنـصـرف کردم , از ترس این که به نجف اشرف نرسم , ولى لحظه به لحظه شوقم زیادتر مى شد وقلبم به آن جا تمایل پیدا مى کرد.
در هـمـان حـالـت تردید بودم که ناگاه بادى وزید و غبارى برخاست و مرا به طرف مسجد سهلهحرکت داد.
خیلى نگذشت که خود را کنار در مسجدسهله دیدم .
داخل مسجد شدم , دیدم خالى اززوار و مترددین است جز آن که شخصى جلیل القدرمشغول مناجات با خداى قاضى الحاجات است آن هـم با جملاتى که قلب را منقلب وچشم را گریان مى کرد.
حالم دگرگون و دلم از جا کندهشد و زانوهایم مرتعش و اشکم از شنیدن آن جملات جارى شد.
جملاتى بود, که هرگز به گوشمنـخـورده و چشمم ندیده بود, لذا فهمیدم که مناجات کننده , آن کلمات را نه آن که از محفوظات خودبخواند, بلکه آنها را انشاء مى کند.
در مـکان خود ایستادم و گوش مى دادم و از آنها لذت مى بردم , تا از مناجات فارغ شد.
آنگاه رو بهمن کرد و به زبان فارسى فرمود: مهدى بیا.
پیش رفتم و ایستادم .
دوباره فرمود که پیش روم .
باز اندکى رفتم و توقف نمودم .
براى بار سوم دستور به جلو رفتن داد و فرمود: ادب در امتثال است .
[یعنى تا هر جا که گفتم بیا نهآن که به خاطر رعایت ادب توقف کنى .
]من هم پیش رفتم تا جایى رسیدم که دست ایشان به من و دست من به آن جناب مى رسید.
ایشانمطلبى را فرمود.
آخـوند ملا زین العابدین سلماسى مى گوید: وقتى صحبت علامه (ره ) به این جارسید, یک باره ازسخن گفتن دست کشید و ادامه نداد و شروع به جواب دادن محقق قمى راجع به سؤالى که قبلاایشان پرسیده بود کرد.
آن سؤال این بود, که چرا علامه باآن همه علم و استعداد زیادى که دارند,تـالـیفاتشان کم است .
ایشان هم براى این مساله دلایلى را بیان کردند, اما میرزاى قمى دوباره آنصحبت حضرت با علامه را سؤال نمود.
سید بحرالعلوم (ره ) با دست خود اشاره کرد که از اسرار مکتومه است .

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
نويسندگان